از دست رفته...

از دست رفته...
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۹ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

ساغـر از دسـت ظریف تو گناهـی نبود

جز سر کوی تو ای دوست! پناهی نبود

 

در امّید ز هر سوی به رویم بسته است

جـز در میکــده، امیــد بــه راهــی نبـود

 

آنکـه از بــاده عشـق تو لبی تازه نمود

ملک هستی بر چشمش پر کاهی نبود

 

گـر تو در حلقــه رنـدان نظـری ننمـایی

به نگاهت! که در آن حلقه نگاهی نبود

 

جـان فدای صـنم بـاده فروشی که بَرَش

هستی و، نیستی و، بنده و، شاهی نبود

 

نظری کن! که نباشد چو تو صاحب‌نظری

به مریضـی که در او جز غم و آهی نبود

 

عاشقم، عاشق دلسوخته از دوری یار

در کفم جز دل افسـرده، گواهـی نبود

 

 

 

امام خمینی

 

lost ..
۲۶ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
lost ..
۲۶ اسفند ۰۰ ، ۱۱:۰۴

حال را می‌شود با درد گذراند...

اما تصور دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی حال، انسان را از پا درمی‌آورد...

 

 

 

 

ابوالمشاغل

نادر ابراهیمی

lost ..
۲۳ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

الهی طموح الآمال قد خابت الا لدیک و معاکف الهمم قد تعطلت الا علیک

خدایا! آرزوهای سرکش و بزرگ و خواسته‌های عظیم، محکوم به نومیدی هستند؛ مگر وقتی با تو مطرح شوند...

 

 

دعای سحر روز جمعه

lost ..
۲۰ اسفند ۰۰ ، ۲۰:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

من هرگز فراموشکار خوبی نبودم، هیچوقت. من هرگز از کینه‌هام نگذشتم، هیچوقت. من هرگز دست از سرزنش کسایی که بهم ضربه زدن برنداشتم، هیچوقت. من همین بودم، همیشه‌ی همیشه.

هیچ وقت، پیام‌های فراموش کن و بگذر و ببخش روم اثر نگذاشته. هیچوقت نخواستم خودم رو از این بند راحت کنم. چرا؟ چون نمیتونستم ببینم اونا اشتباهاتشون رو نبینن. نتونستم بپذیرم که متوجه نشن چه کردن با من و احساساتم، با من و روحم، حتی با من و جسمم که پر از درد و مرض‌های عصبی شدن‌هامه، من همیشه این دردها رو با خودم حمل کردم، با خودم نگه‌داشتم. اونا یادشون نمیاد چی بوده و چی شده! برای همین هیچوقت نمیفهمن چرا با جمله‌ای که بنظر خودشون ساده میاد، میتونم عصبی بشم، چون نمیدونن اون جمله ساده نیست، پشتش خاطرات سال‌های سختیمه، پشتش دردهای جسمیمه، پشتش زخم‌های روحمه... تعجب می‌کنن که چرا فراموش نمیکنی! من چطور میتونم فراموش کنم لحظات سختم رو، نه فقط لحظات سخت خودم، لحظات سخت عزیزانم رو... خیلی از این کینه‌ها، کینه‌هام برای خودم نیست، ایجاد شده برای ناراحتی‌های عزیزانمه، چطور میتونم فراموش کنم که اشک ریخته! چطور میتونم فراموش کنم که از شدت غم شعر میگفت، چطور فراموش کنم عصبیت‌هاش رو. بعد میگن تو چرا کینه گرفتی، زخم عزیزانم، یک زخم برای اون‌ها و صد زخم برای منه که نمیتونم فراموش کنم و نمیتونم ببخشم 

و تماما غم برای اون وقتی که نه میتونی از دو طرف رها شی و نه میتونی کینه بورزی... اون زمانی که گیر کردی بین دوست داشتن و نفرت... امان از این فشارهای طاقت‌فرسای زندگی

lost ..
۱۸ اسفند ۰۰ ، ۰۱:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

۱. اگر خواستید به من هدیه بدید، یه سری کامل از کتاب‌های نادرابراهیمی رو بدید. چه لذتیه غرق شدن بین جملاتی که با روح و روانت بازی می‌کنه...

۲. درگیر دو مشکل از مشکلات خوابیدنم! اول اینکه بخاطر ی مسئله‌ای مجبور شدم درحالی که شدیدا مست خواب بودم بعد یک ساعت خوابیدن بلندشم که این مساوی است با یک عدد جوش رو صورتم اونم در بدترین زمان ممکن! دوم هم اینکه چند روزه انقدر مغزم حرف می‌زنه که تا میرم بخوابم، خوابم میپره بس که با خودم فکر کردم! نتیجه هم میشه اینکه ساعت ۵ صبح شیرقهوه میخورم تا حداقل بعد از این هم دیگه نخوابم و به کارهام برسم

۳. به صورت عجیبی، یکهو دفتر برداشتم و خاطره مینویسم روزانه! عجیب بودنش به اینه که من از وقتی تایپ ده انگشتی رو یاد گرفتم ینی همون اوائل نوجوونی، تمام خاطره نویسی‌هام رو تو یه ورد انجام می‌دادم که اونم توی ده تا فولدر قایم می‌کردم که کسی نخونتش! الان که با خودکار می‌نویسم دست درد می‌گیرم

۴. خیلی سخته از یه ادم برونگرا بخوای اتفاقی از اتفاق‌های اطرافش که در مورد خودشه رو برای کسی تعریف نکنه! اون آدم از شدت حرف خفه میشه اصن! تاکید کردم اتفاق درباره خودش باشه! وگرنه که دانسته‌های زندگی دیگران تعریف کردن نداره!

۵. به سری کتاب‌های نادرابراهیمی، یه ست قلمو و آبرنگ با تعداد رنگ‌های زیاد هم اضافه کنید، خیلی دوست...

۶. اون روزی که تصمیمم مبنی بر رفتن به کتابخونه رو عملی کنم، اون روز روز موفقیت منه!

۷. هیچی از این سخت‌تر نیست که پولی رو از کسی طلبکار باشی و بدهکار با طبکاری تمام در دادن اون پول به تو تاخیر بندازه! مخصوصا تو روزهای مضیقه مالی! گاهی تو خواب، خواب میبینم دارم سر این مسئله باهاش دعوا میکنم!

۸. نصیحت روز: با معده خالی قهوه خوردن، باعث ارور معده میشه، مخصوصا اگر از قبل دچار مشکلات معدوی باشید! لطفا اینکار رو نکنید تا مثل اکنون من کاسه چه کنم، چه کنم دست نگیرید! 

 

 

 

 

یکی بیاد من رو ببره ناکجاآباد...

lost ..
۱۷ اسفند ۰۰ ، ۰۵:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ولی انقدر که دارم به فرعیات ماجرا فکرمیکنم، به اصلش اصلا محل ندادم!

lost ..
۱۶ اسفند ۰۰ ، ۰۳:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

داشتیم درباره درس‌ها باهم صحبت می‌کردیم و من گفتم که حقیقتا الان چیزی از صرف و نحو یادم نمونده و درست یاد نگرفتم و متاسفانه همه منابع درسای ترمای پیش‌رو عربین؛ حقیقتا یک لحظه پدر عصبانی شد از دستم ولی من گفتم نگران نباش و شروع کردم به بازخوانی دروس قبلی. پدر هم با اطمینان گفتن امکان نداره بتونی! منم گفتم میتونم! ولی پدر مصر بودن که چون خودشون هیچ وقت نتونستن به بازخوانی دروس دوران نحصیلشون برسن، منم نمیتونم؛ منم به همون اندازه مصمم که میتونم. در نتیجه گفتن اگر تونستی من ریشام رو میزنم و منم با خوشحالی زاید الوصفی گفتم مدیونید اگه نزنید!

چندروز پیش در همین باره با داییم کوچیکم که تقریبا هم‌سنیم صحبت کردم و براش تعریف کردم. داییم هم از روی شیطنت گفت هفته‌ای یکبار بیا بریم حرم و باهم بازخوانی کنیم. مخصوصا که تازه این درس‌ها رو تموم کرده. سریعا موافقت کردم😏

 

نمیتونم پدر رو بدون ریش تصور کنم😅

lost ..
۰۹ اسفند ۰۰ ، ۰۴:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

نمیدونم چجوری به مطلبی که به گوشه ذهنم نرسیده بود انقدر دقت کرده! پیش هرکی هم می‌رسه، تعریف می‌کنه!

میگه لاست تو بیو اکانت قبلیش زده بود «یا بکش یا برهان، زین قفس تنگ مرا» حالا تو اکانت جدیدش نوشته «رهــا رهــا رهــا من»! فکرکنم بلاخره کشتنش، تموم شد

lost ..
۰۸ اسفند ۰۰ ، ۱۴:۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر