آخر شب
پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۲:۲۹ ق.ظ
ساعت داره ۲ و نیم شب میشه، همسر به صورت خوش به حالشی خوابه، پسرک تو خوابش رو شکم شده و هر چند دقیقه جا به جا میشه تا جای سر بهتری برای خواب پیدا کنه، هرکاری میکنم خوابم نمیبره، احتمالا اثر شام سنگینیه که خوردم، اینجور وقتا هزارتا فکر تو سرم میچرخه، میخوام برم پیش استاد و شرایطم رو توضیح بدم و این چند ماه نبودنمو توجیه کنم و بگم بازم هستم، چندتا طرح بزنم تا ببینم کار چطور پیش میره، برنامه ماهانه بنویسم همینجا، در دسترسترین جایی ک میتونم توش آرشیو داشته باشم، میخوام صبر رو یاد بگیرم و چشمپوشی کردن رو و مثبت نگاه کردن رو، میخوام قبل ماه رمضون یکم آمادگی پیدا کنم، کمی آدم بهتری بشم! امیدوارم!
۰۲/۱۲/۰۳