شانس
چهارشنبه, ۸ تیر ۱۴۰۱، ۰۸:۱۲ ب.ظ
پرنده تو کوچه پر نمیزد، تا اینکه من چرخ ماشین رو یه جوری انداختم تو جوب که نه جلو میتونستم برم نه عقب!
دقیقا صدای تق افتادن چرخ تو جوب که اومد، اون همسایه با موتورش درجا وایساد کنارمون و همسایهی دیوار به دیوارمون از ناکجاآباد پیداش شد و اون همسایه دیگه و اون یکی و اون یکی و اون یکی، قشنگ ۷، ۸ تا آقا به فاصله یک دقیقه کنار ماشین بودن، شرایط جوری شد که کلا از ماشین پیاده شدم، ماشین رو دادم دستشون که هرکار دوست دارن بکنن!
۰۱/۰۴/۰۸
نباید میخندیدیم. ببخشید