باور حضور سخت است، باور اینکه فاصلهام با حرم پدری از پنج دقیقه کمتر است، سخت است! باور اینکه امروز رو به گنبدش امینالله خواندم هم سخت است، اینکه فردا راهی بینالحرمین هستم هم همینطور!
من کجا و این بهشت کجا!
خدایا داری چکار میکنی؟
باور حضور سخت است، باور اینکه فاصلهام با حرم پدری از پنج دقیقه کمتر است، سخت است! باور اینکه امروز رو به گنبدش امینالله خواندم هم سخت است، اینکه فردا راهی بینالحرمین هستم هم همینطور!
من کجا و این بهشت کجا!
خدایا داری چکار میکنی؟
آقاجان، من بارها و بارها با خودم مرور کردهام و کلمه به کلمه در پس ذهنم چیدهام که بیایم اینجا و با هرچه بلدم برایتان بگویم که از من برنمیآید مسئولیت این بار امانت، که من در دنیا و آخرت خودم چنان پیچیدهام که اگر یاری شما و انوار خاندانتان نباشد از احدی کاری برای نجاتم برنمیآید، که منِ سیه دل کجا و بذر پاشیدن در این زمینه سفید کجا، که اگر به مسئولیت من باشد که فاتحه هرآنچه هست و نیست را باید خواند، که من جز در این خانه جای دیگری را بلد نیستم، که بابی انتم و امی و حالا اولادی را هم اضافه میکنم که هزاار هزاار بار فدایتان، که من سرپرستی بهتر و مهربانتر از شما نمیشناسم برای خودم و فرزندم، که مگر دستگیری شما فرزندم را از راههای پرچاه و چالهی دنیا حفظ کند، که این فرزندم و این شما آقا، که من امید دارم به نگاه پرمحبت شما
دوباره نتونستم عصبانی نشم، نتونستم خودداری کنم، نتونستم سکوت کنم! و دوباره خاکسترهای رو به آرام شدن، شروع میکنن به شعله کشیدن، من از خودم میترسم، به خودم میگم چند صباحی رو تحمل کن و تموم میشه اما من از خودم میترسم، از اینکه نتونم درست شروع کنم این شروع تازه رو، از اینکه این پایههای تازه ساخت رو محکم نشده ویران کنم، از خراب شدن این به ظاهر آخرین امید میترسم...
به قول نادر ابراهیمی:
حال را میشود با درد گذارند اما تصور دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی حال، انسان را از پا درمیآورد.
آقای همسر اومده سمت شما، من رو هم با خودش نیاورد پیشتون و خب میدونم از نطلبیدن شده بودن عزیزدل
میدونم در من چخبره اما نمیدونم اونور چخبره! حساب آدم بدها هم هنوز حسابه یا برای تنبیه هم که شده میزارنشون کنار! من دلم تنگه عزیزدلم، برای اون طلایی ایوونت، برای پابرهنه رفتن روی سنگهای حرمت، برا پرندههای پروازکنون، برای نشستن اون گوشه، روبهروی ایوون، برای حرف زدن، برای ممنونها، برای خواستهها و عیدیها، دعاها و برنامهها، برای تکیهدادن به دیوار شبستان، برای امینالله، برای خیلی چیزها
من دلم تنگه و میترسم نرسم بیام و ازتون اربعین بخوام، میترسم از نرسیدنهای بعدی، از محرومشدنهای بیشتر، از جامونده شدن...
آقاجان بدها رو نمیخرین؟
ولی من قرار نبود اینجا باشم، اینجا کنار تو عزیزترینم
من دیروز داشتم التماس دعا گویان دوستانم را راهی میکردم و تو مرا کشاندی، اینجا، کرمان، کنار مزارت
من هنوز باور نکردهام...
الحمدلله الذی ادعوه فیجیبنی، و ان کنت بطیئا حین یدعونی...
قیـامت این قوم به قیـام آن قامـت است
لختـے بنشیـن
که گرد نبـودن از بـودمان نخیـزد
بعد سال تحویل میگه یک سال شد که باهمیم، یکم دیگه با خودش فکر کرد بعد گفت ولی یک قرنه که باهمیم...
اینم از نتایج متاهل شدن دو روز قبل سال تحویل😅
شروع سال جدید، شروع زندگی جدید!
بسم الله...