خطر ریشزنی!
داشتیم درباره درسها باهم صحبت میکردیم و من گفتم که حقیقتا الان چیزی از صرف و نحو یادم نمونده و درست یاد نگرفتم و متاسفانه همه منابع درسای ترمای پیشرو عربین؛ حقیقتا یک لحظه پدر عصبانی شد از دستم ولی من گفتم نگران نباش و شروع کردم به بازخوانی دروس قبلی. پدر هم با اطمینان گفتن امکان نداره بتونی! منم گفتم میتونم! ولی پدر مصر بودن که چون خودشون هیچ وقت نتونستن به بازخوانی دروس دوران نحصیلشون برسن، منم نمیتونم؛ منم به همون اندازه مصمم که میتونم. در نتیجه گفتن اگر تونستی من ریشام رو میزنم و منم با خوشحالی زاید الوصفی گفتم مدیونید اگه نزنید!
چندروز پیش در همین باره با داییم کوچیکم که تقریبا همسنیم صحبت کردم و براش تعریف کردم. داییم هم از روی شیطنت گفت هفتهای یکبار بیا بریم حرم و باهم بازخوانی کنیم. مخصوصا که تازه این درسها رو تموم کرده. سریعا موافقت کردم😏
نمیتونم پدر رو بدون ریش تصور کنم😅