از دست رفته...

از دست رفته...
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

ما خواهیم دید روزی رو که لکه سیاهی به اسم صهیونیست و اسرائیل در جهان چجود نداشته باشه، ما خواهیم دید روی رو که در قدس نماز جماعت اقامه کنیم، ما خواهیم دید پیروزی رو، به حرمت قطره قطره خون کودکان مظلوم غزه

باید مادر باشی تا رنج دیدن کودک غلتیده در خون رو بفهمی... 

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

این روزها به اطرافتون خوب نگاه کنید، به موضع‌گیری‌ها، به حرف‌ها، به جمله‌ها، این روزها، رورهای غرباله، ببینید تا براتون روشن بشه، ببینید جناح‌های سیاسی رو، ببینید صورتی‌ها رو، ببینید دنباله‌روهای ززا رو، خوب ببینید تا جای شک و شبهه‌ای باقی نمونه

lost ..
۲۶ مهر ۰۲ ، ۱۲:۵۴ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰ نظر

صبر کردم، یک ساعت، دو ساعت، سه ساعت، چهار ساعت... انگار نه انگار! هنوزم منفجر نشدم، فقط کمی از صبرم رو کنار گذاشتم و چندتا تیکه انداختم! باقیش بمونه فردا، بازم جواب نداد بعدش فقط انفجار، انفجار، انفجار

lost ..
۰۷ مهر ۰۲ ، ۰۰:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰

۱. دخترِ لوس و ننر جمع داره میره خونه بخت، شاید شیرین‌ترین خبر این روزهام باشه، خوشحالم براش، ذوق دارم براش، لباسی که آماده کردم تا تو عروسیش بپوشم رو دوست دارم، چند روز دیگه میریم کمکش برای تمیزکاری و چیندن خونه، با اینکه بچه کوچیک دارم و شاید نتونم خیلی کمکش باشم ولی دلم نمیخواد تو این روزها کنارش نباشم! نمیدونم چه هدیه‌ای بدم براش تو عروسیش! 

۲. پسرکم صداش بلندتر شده، خنده‌هاش عمیق‌تر؛ دستاش بهتر دنبال وسیله‌ها می‌ره و حواسش خیلی جمع‌تره؛ گاهی به بچه بعدی فکر می‌کنم، به اینکه دلم یه دختر می‌خواد، با فاصله سنی کم با پسرم، اگر پسر باشه هم خوبه، هم‌بازی میشن! فکرکنم بچه‌داشتن بهم ساخته که برنامه ان‌شاءالله تا ۶ تا بچه‌اس فعلا :)

۳. خونه پدری شلوغ بود، فامیل مادر و پدر هم شلوغ، خونه پدری همسر هم شلوغ، دور ما پر بچه‌های کوچیکه، وقتی مادرم یا مادربزرگم رو می‌بینم که بچه‌هاش دورش رو گرفتن و اطرافش شلوغه ۶ تا بچه می‌خوام، سه تا پسر و سه تا دختر! شاید هم ۸ تا، خیلی زیباست که بچه‌هات بزرگ شده باشن و دورت باشن، بچه‌های صالح

۴. زندگی همچنان بالا و پایین داره، همچنان چالش داره ولی من امیدوارم، آینده رو روشن می‌بینم.

۵. می‌خواستم این ترم درس بردارم ولی انتقالی گرفتن از حضوری به مجازی این ترم ممکن نبود! در نتیجه مرخصی با امتحان برداشتم، هم مرخصی‌ام و هم واحدها رو می‌گذرونم تا ترم بعدی!

۶. برای آخرین دایی دنبال مورد مناسب برای ازدواجیم، این خبر خوش بعدی این روزهامه، شوق ازدواج ته تغاری کل فامیل و عزیزکرده‌ی جمع

 

 

 

فعلا همینا!

lost ..
۳۱ شهریور ۰۲ ، ۱۲:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

چندتا از ادمین‌های تلگرام ازدواج کردن و قشنگ معلومه که پیداشون نیست و سرشون گرمه

هروقت آدم‌های اطرافم به اینجای زندگیشون می‌رسن یاد روزهای دوران عقدم میفتم، وااقعا روزهای اول عقد جزء شیرین‌ترین روزهای زندگیه! یه شور و هیجان و حس ناب و تازه‌ای داره که هیچوقت دوباره تو زندگی تکرار نمیشه و آدم دلش برای اون روزها تنگ میشه! برای اون تازگی و شور

ان‌شاءالله همه برسن به این حس و تجربه..

lost ..
۲۹ شهریور ۰۲ ، ۱۶:۲۹ موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱ نظر

همیشه متوجه میشم که وقتی از راه درست فاصله می‌گیرم سختی‌های زندگیم زیاد می‌شه؛ از وقتی که بچه‌دار شدم خیلی کمتر به موسسه و بچه‌ها سر می‌زنم، وقتی مدت طولانی نمیرم متوجه میشم چقدر تعارض‌های زندگیمون بیشتر می‌شه! برای من رمز زندگی خوب، راه درسته که خیلی وقت‌ها می‌شه که ازش فاصله می‌گیرم، می‌فهمم، ولی کنترلش گاهی خیلی سخت می‌شه، از ته قلبم می‌خوام برگردم به اون روزایی که آدم بهتری بودم، اون روزهایی که حال بهتری داشتم

lost ..
۲۲ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
lost ..
۱۷ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۰۴

انتخابم غلط بوده؟ فکرنمیکنم! هیچ ازدواجی نه درست مطلقه نه غلط مطلق! هنوزم فکرمیکنم قسمتای درستش به غلطش می‌چربه، خیلی زیاد! اما نمیتونم بگم تضادهای این ارتباط اذیتم نمیکنه! شاید چون سال اوله؟ خیلیا میگن اونام تو سال‌های اول خیلی چالش داشتن، میگن درست میشه! میگن به یه حد وسطی می‌رسید که قسمت عظیمی از چالش‌ها حل میشه! من چی؟ من امیدوارم، تلاش میکنم مثبت‌نگر باشم! تلاش میکنم حلش کنم ولی سخته! چرا؟ هرچه من برونگرام، اون درونگرا! شاید بگم تلاشم یک‌طرفه‌اس! کاملا یک طرفه؟ نه کاملا، ولی درصد زیادیش با منه! بخشیش هم مال اینه که من عجولم و اون صبور! من میخوام مشکلات زودی حل بشه و اون همچنان ساکت و آروم در حال صبر کردنه! میدونم یه جایی هردومون اونقدری خم میشیم که به هم برسیم ولی تو این پروسه چقدر از اعصابم رنده و سابیده بشه خدا داند! 

lost ..
۱۵ شهریور ۰۲ ، ۱۵:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

اربعین؟

امسال اولین سالیه که تلاشی برای رفتن نمیکنم، نمیتونم با بچه سه ماهه! همسر اما رفته مثل هرسال، اومدم خونه مامان و واقعیتش سختمه، خیلی سخت...

اولین‌باریه که همسر این مدت طولانی نیست، خودم دلتنگم و خلقم شدیدا تنگ و این بچه نفسم رو بند میاره، از وقتی پدرش رفته، پسرم هم مثل خودم بی‌قراره. اگر بچه نداشتم شاید انقدر سخت نمیگذشت، اما وقتی همسرت نقش پدر هم می‌گیره انگار هم‌زمان دو نفر توی خونه نیستن و مسئولیت اون هم روی دوش توئه.. تنها نیستم و تنهام، دورم شلوغه و دلم جای دیگه‌اس، امیدوارم طاقت بیارم، امیدوارم زود بگذره...

lost ..
۰۷ شهریور ۰۲ ، ۰۱:۰۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

با تاخیر چند روزه مینویسم که سلام و درود به ۲۴ سالگی

راستش باورم نمیشه که ۲۴ سالم شد! من با احساسات ۱۷ سالگی برام جشن ۲۴ سالگی گرفتن! عجیب و باورنکردنی! دور از ذهن...

اما

۲۳ سالگی عزیز، 

۲۳ سالگی برای من مثل ۲۲ سالگی پربار بود، حتی پربارتر، دویدن برای چیدن خانه، پوشیدن لباس سفید عروس، حس کردن یک موجود کوچک درونم، بغل کردن پسرم، بوییدنش، بوسیدنش، سفرهای متفاوت زیارتی و صله‌ی رحمی، درگیر شدن با روزمره‌ها و چالش‌ها و... 

حالا که از دور چکیده می‌بینم، روزهای خوبش می‌چربد به روزهای غمگینش...

منتظر روزهای خوب ۲۴ سالگی‌ام

منتظر وقتی که پسرکم مامان بگوید و اولین قدم‌هایش را بردارد، منتظر اینکه با روتین متاهلی بیشتر خو بگیرم، منتظر از سر گرفتن ترم‌های تحصیلی و...

منتظرم برای روزهای خوش و گذر کردن از ناخوشی‌ها

lost ..
۲۹ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

مادر یکی از دوستان دچار سرطان شدن

میشه لطف کنید و یه حمد شفا بخونید :)

lost ..
۲۸ مرداد ۰۲ ، ۱۵:۵۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر