۱. دخترِ لوس و ننر جمع داره میره خونه بخت، شاید شیرینترین خبر این روزهام باشه، خوشحالم براش، ذوق دارم براش، لباسی که آماده کردم تا تو عروسیش بپوشم رو دوست دارم، چند روز دیگه میریم کمکش برای تمیزکاری و چیندن خونه، با اینکه بچه کوچیک دارم و شاید نتونم خیلی کمکش باشم ولی دلم نمیخواد تو این روزها کنارش نباشم! نمیدونم چه هدیهای بدم براش تو عروسیش!
۲. پسرکم صداش بلندتر شده، خندههاش عمیقتر؛ دستاش بهتر دنبال وسیلهها میره و حواسش خیلی جمعتره؛ گاهی به بچه بعدی فکر میکنم، به اینکه دلم یه دختر میخواد، با فاصله سنی کم با پسرم، اگر پسر باشه هم خوبه، همبازی میشن! فکرکنم بچهداشتن بهم ساخته که برنامه انشاءالله تا ۶ تا بچهاس فعلا :)
۳. خونه پدری شلوغ بود، فامیل مادر و پدر هم شلوغ، خونه پدری همسر هم شلوغ، دور ما پر بچههای کوچیکه، وقتی مادرم یا مادربزرگم رو میبینم که بچههاش دورش رو گرفتن و اطرافش شلوغه ۶ تا بچه میخوام، سه تا پسر و سه تا دختر! شاید هم ۸ تا، خیلی زیباست که بچههات بزرگ شده باشن و دورت باشن، بچههای صالح
۴. زندگی همچنان بالا و پایین داره، همچنان چالش داره ولی من امیدوارم، آینده رو روشن میبینم.
۵. میخواستم این ترم درس بردارم ولی انتقالی گرفتن از حضوری به مجازی این ترم ممکن نبود! در نتیجه مرخصی با امتحان برداشتم، هم مرخصیام و هم واحدها رو میگذرونم تا ترم بعدی!
۶. برای آخرین دایی دنبال مورد مناسب برای ازدواجیم، این خبر خوش بعدی این روزهامه، شوق ازدواج ته تغاری کل فامیل و عزیزکردهی جمع
فعلا همینا!