روزهای زیادی پیش میاد که خسته میشم، دلتنگ میشم، دلتنگ یه خواب آروم، یه وقتی که با ذهن خالی و بدون دغدغه پیادهروی کنم، دلتنگ بیکار بودن، وقت داشتن برای رسیدن به کارهای متفرقه، در آرامش کتاب خوندن، دلتنگ میشم برای خود قدیمیم، میدونم اینایی که میخوام آرزوهای دور و درازه، شاید ۲۰ سال دیگه، شاید ۳۰ سال دیگه، احتمالا اون زمان هم دلم برای الان تنگ بشه، برای فسقلگیهای پسرک، برای شیرینبودناش، برای کوچولو بودناش، برای نیاز دائمیش بهم، نمیدونم، آدمیزاده دیگه!