از دست رفته...

از دست رفته...
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

و همچنان من...

سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۵۵ ب.ظ

این چندوقت هرجا کم میاوردم و خسته میشدم، پناه میاوردم خونه مامان، کم‌خوابی‌ها و مریضی‌هام رو میومدم اینجا تا جبران کنم، هروقت پسرکم خیلی بی‌قراری می‌کرد مامانم کمکم بود؛ حالا بعد ۳۰ و اندی روز دارن میرن مسافرت و حدود یک هفته دیگه کنارم نیستن، از تنهایی بچه نگهداشتن می‌ترسم، از وقتایی ک گریه میکنه و نمیدونم دردش چیه، از وقتایی که نمی‌خوابه، از بی‌خوابی‌هایی که تو بیداری چند ثانیه به حالت بی‌هوشی میرم، از وقتایی که احساس تنهایی تو خونه خفه‌ام می‌کنه... صبور نیستم، یاد نگرفتم رنج‌ها رو چطور مدیریت کنم، غرق میشم توش... یاد نگرفتم چطور حال بدمو خوب کنم... بچه‌داری یه کلاس درسِ سخته، درس صبر، درس دوری از تن‌پروری، درس ایثار، درس خوش‌اخلاق بودن با وجود خستگی

خیلی باید دلت بزرگ باشه تا بتونی، تا دووم بیاری... من دلم کوچیکه هنوز، خیلی کوچیک

همه میگن دو سه ماهِ اولش سخته، من فقط امیدوارم، امید دارم که یا به این شرایط عادت کنم یا خدا یه صبر عظیمی بهم بده که تو سختی بچه‌داری ناشکری نکنم...

۰۲/۰۴/۱۳ موافقین ۲ مخالفین ۰
lost ..

نظرات  (۳)

۱۳ تیر ۰۲ ، ۲۲:۵۰ پرستوی عاشق

سلام تازه مامان عزیز

ان شاءالله خدا کمکتون کنه

هر جا کم میارید همون جا توسل کنید با خدا حرف بزنید

ان شاءالله خودش کمکتون میکنه

پاسخ:
سلام
ممنون :) ان‌شاءالله
۱۴ تیر ۰۲ ، ۱۳:۴۳ شاگرد بنّا

عادت نکنید 

رشد کنید! 

خدا فرصت رشد رو به هر کسی نمیده!

 

 

۱۴ تیر ۰۲ ، ۲۱:۴۲ عارفه صاد

صبور باش

زندگی صد سال اولش سخته :))

پاسخ:
:)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">