از دست رفته...

از دست رفته...
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

چند هفته بعد عروسی

شنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۱، ۱۱:۱۶ ب.ظ

پابند شدم. اولین سالی که چون متاهلم نمیتونم مث هر سال کل تعطیلات رو خونه‌ی مادربزرگ باشم! غمگینم! نمیدونم چرا به شرایط عادت نمی‌کنم. برای منی که تو خانواده شلوغ و پرجمعیت زندگی کردم، تحمل این حجم سکوت، دیوانه کننده‌اس. دلم دیوانه‌وار تنگ شده برای فسقلی‌های خونمون و مامانم که حتی اسمشم میاد اشک تو چشمام جمع میشه، هیچوقت نمیدونستم انقدر وابسته‌ام. نه اینکه متاهلی و دونفره بودن بد باشه! نه! الحمدلله اوضاع خوبه ولی امان از دلتنگی واسه شرایط خونه‌ی پدری! دو سه روزه همسر مریضه و این به دل‌گرفتگی‌هام اضافه کرده، مریض‌داری و چند روز بیرون نرفتن از خونه! توی اجتماع و بین رفقا نبودن هم مزید علته، شرایطش مدت‌هاست جور نیست و من از این حجم سکوت دارم خفه میشم! چند روزه پشت پلک‌هام از تلنبار شدن این حجم دلتنگی دریای اشکه و خشک نمیشه و در عین حال نمیخوام که بروز بدم

چقدر سخته وفق داده شدن با شرایط! 

۰۱/۱۲/۲۷ موافقین ۳ مخالفین ۰
lost ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">