غولکش
از وسطِ وسطِ لحظهی رد کردن دو غول این دو هفته اخیر مینویسم
اولی یه پروژه سنگین که کل خانواده هر روز با جزئیات میپرسیدن چه کردی و چه شد، بلاخره امروز طرفای ۵ صبح بعد سه شب نخوابیدن فرستادمش رفت، حالا اگه غلط غلوطی هم داشت دیگه مهم نیست!
دومی هم شاخ امتحانهای این ترم که هم سخت بود هم من کل ترم نخونده بودمش و هم پیشنیاز درسای ترم بعد بود و ده دیقه پیش صفحهاش رو بستم، بنظر نمیاد بد داده باشمش که خب چون ازش گذشتم بازم دیگه مهم نیست!
الان تو اون لحظهایم که در لحظه خلاصی بلاخره میخوای سر بزاری روی بالشت و زیر باد سرد کولر، زیر پتو، با گوشی سایلنت، بدون جواب هیچ تماس و پیامکی، بدون هیچ جلسهای، تا جاااای ممکــــن بخوابی! چه لذتی، چه لذتی...
البته هیچ لذتی پایدار نیست چون بعد این خواب سنگین، باید لیست کارهای عقبمونده و برنامه برای امتحانهای بعدی رو بنویسم!
کی بشه کلا ریلکس کنم!...