مرا هزار امید است و هر هزار تویی...
يكشنبه, ۳ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۵۸ ق.ظ
دارم تو استرس دست و پا میزنم، دستام میلرزه و از درون هم میلرزم. خودم رو مچاله میکنم تا کمتر لرزشم دیده بشه! این مال اون وقتاییه که احساس میکنم یه چیزی درست نیست! اینکه قرار نبود اینطوری باشه و اینجوری پیش بره!
یه حال مزخرفی دارم که دست خودم نیست و یه امیدی که شاید آخر این ماجرا خیر بشه... کاش که خیر بشه...
امید هست و درعین حال از این امید میترسم، از فرو ریختنش... از پوچ شدن این تلاشها و تقلاها
۰۰/۱۱/۰۳