از دست رفته...

از دست رفته...
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

دهم

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۰، ۰۱:۰۶ ب.ظ

۱. نشسته بودم سرکلاس نحو(به صورت مجازی) و از صحبتای استاد یادداشت برمی‌داشتم که صدای خواهرم رو شنیدم. هدفون رو برداشتم و نگاهش کردم، دیدم با دهن باز و چشمای درشت شده نگاهم میکنه و میگه سرکلاسی؟ درس میخونی؟ حقیقتا داشت سکته میکرد از دیدن درس خوندنم!

از وقتی کلاسا مجازی شده منم خودمو راحت کرده بودم و درس خوندن رو میذاشتم برای شب امتحان ولی برای این ترم حقیقتا یک لحظه نگران شدم که با این وضع درس خوندن هیچی نمیشم! درنتیجه هم شروع کردم به خوندن، هم بازخوانی درسای ترمای قبل

۲. از وقتی مادر نیست و مسئولیت خونه رو دوش خودمه به درجه‌ای از معرفت رسیدم که ساعت ۹ شب میخوام و ۶ صبح بلند میشم! کاری که از من به طور کامل بعیده! منی که ۳ صبح میخوابیدم و ۱۰ بلند میشدم! مسئولیت‌دار شدن بدجور تاثیرات مثبت در زندگیم گذاشته! مامان میگه فقط مشکلت من بودم؟ حالا بیا و توضیح بده که به جان خودم نمیدونم چرا آدم شدم!

 

۰۰/۱۱/۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰
lost ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">